۱۳۹۲ مهر ۲۵, پنجشنبه

آقای آیت الله رفسنجانی، شما هم؟



طی چند روز گذشته بحث رابطه با آمریکا و حرمت این رابطه و کیفیت حفظ شعار مرگ بر آمریکا بسیار مورد علاقه رسانه های داخل ایران قرار گرفته است. اینکه شعاری که در آن تاکید بر نابودی و مرگ یک کشور شده باشد تا چه حد وجاحت اخلاقی و دینی دارد مورد نظر من نیست، اینکه این شعار تامین کننده منافع ملت و کشور ایران طی 30 سال گذشته بوده یا خیر هم سوال من نیست، دستاوردهای ایران از برقراری این شعار تا به حال چه بوده و واقعاً به لحاظ عقیدتی و یا حتی نوع موضع گیری ها چه تفاوتی بین آمریکا، روسیه، چین و یا سایر قدرتهای بزرگ وجود دارد که ایران باید خواستار مرگ آمریکا باشد اما مثلاً کشور های چین و روسیه دوست و برادر و متحد ایران شده باشند... اینها هیچکدام مورد سوال و بحث این مقاله نیست، سوال من این است که بعد از حدود 25 سال از فوت آقای خمینی، آیا آقای رفسنجانی امروز به این نتیجه رسیده که خمینی شعار مرگ بر آمریکا را دائمی نمی دانسته و آن را یک امر دائمی و ابدی بیان نکرده است؟

 نگارنده این سطور خود به لحاظ سنی درموقعتی هست که به خوبی خاطرات اول انقلاب را به یاد داشته باشد. از همان اولین روزهای برپایی نظام ایران آقای رفسنجانی یار غار آقای خمینی و یکی از نزدیکترین افراد به آقای خمینی بوده است. موارد متعدی می توان مثال زد که در برابر هر مسئله مهمی آقای رفسنجانی به سرعت خود را به آقای خمینی رسانده و بعد از یک مذاکره مستقیم و البته پشت در های بسته که از مفاد آن خبردار نشده، به یکباره نظر آقای خمینی 180 درجه عوض شده و به گونه ای دیگر موضع گیری کرده است. مسائلی مثل اصرار بر حجاب اجباری و عدم تحمل انقلاب با آزادی حجاب، بحث ریاست جمهوری بنی صدر طرح عدم کفایت سیاسی وی، بحث کشتار سال 67 مجاهدین در زندانها و متعاقب آن برکناری آقای منتظری از جانشینی خمینی،  ... همه و همه اتفاق نیافتاد مگر آنکه رفسنجانی ضمن حضور فوری در بالین آقای خمینی، توانسته نظرات خود را بر ایشان دیکته کند. یکی دیگر از این اتفاقها و اعمال نظرات، بحث رابطه با آمریکا و برقراری شعار مرگ بر آمریکا بوده که از همان ابتدای تسخیر سفارت آمریکا به دست دانشجویان و گروگان گیری دیپلماتهای آمریکایی، حضور آقای رفسنجانی بسیار پر رنگ و مشهود بوده است. به عبارتی آقای رفسنجانی به خوبی می داند که با حضور آمریکا و سفارتش در تهران، می بایست در مقابل بسیاری از مسائل دیگر مثل حقوق بشر، جنگ، سرکوبها و غیره، به طور دائم  می بایست به آمریکا توضیح می داده است. پس چه خوب که اصولاً رابطه ای با این کشور برقرار نباشد، تا سفارتی نباشد، تا صف مردم علاقه مند به این کشور و دریافت ویزای آن هم وجود نداشته باشد و بتوان آمریکا را دشمن شماره یک ملت ایران معرفی کرد.

امروز اما، همین آقای رفسنجانی که خود بلافاصله بعد از مرگ خمینی سکان ریاست جمهوری این کشور را به مدت 8 سال به دست گرفته بود و بارها و بارها در سخنرانی ها و مذاکرات و شعار ها و سمینارها و گفتگوهای خبری و مصاحبه های خود بر کلمه آمریکای جهان خوار و زور گو بودن آن و دشمن بودن این کشور تاکید کرده بود، حال حذف شعار مرگ بر آمریکا را نظر امام می داند و برقراری رابطه با آمریکا را یک ضرورت!!

واقعاً برای من سوال است که مگر آمریکا دراین مدت تغییری داشته که می بایست بجای درخواست مرگش، به یکباره به حفظ رابطه با آن کشور اندیشید و شعار داد؟ یا شاید وضعیت ما تغییری کرده و امروز برای حفظ منافع خود به رابطه با آمریکا نیاز داریم؟ که اگر اینطور است می شود اینطور نتیجه گرفت که در پس هر شعار و اندیشه ایدئولوژیک دیگر ما هم منافع حزبی و گروهی و شخصی خود ما نهفته و آنچه همیشه در حاشیه بوده است حفظ منافع ملی و ملت ایران بوده است.

جناب آقای آیت الله رفسنجانی، اطمینان دارم که سردادن شعار نابودی یک کشور، منافع یک کشور را نه در درازمدت و یا حتی کوتاه مدت حفظ نکرده است و شما و دوستانتان برای برقراری حکومت جمهوری اسلامی، رابطه با کشورهای دیگر را محدود کرده و به دور ایران حصاری بلند کشیدید و مردم ایران را به گروگان خود گرفتید. حال امروز می بایست پاسخ گوی کرده های خود باشید و آنچه که بر سر مردم ایران در این عمر نکبت بار جمهوری اسلامی آوردید.

۱۳۹۲ مهر ۲۴, چهارشنبه

آقای محبیان، لطفا سخن خود را اصلاح کنید!


آقای محبیان، لطفا سخن خود را اصلاح کنید!

در روز چهارشنبه 10 مهر مطلبی از قول آقای محبیان در روزنامه جوان چاپ شد که در نوع خود بسیار جالب بود. آقای محبیان را از سالیان دور می شناسم. ایشان که از همکاران قدیمی آقای نوریزاد، نویسنده کیهان بوده اند یکی از تئوریسینهای معتدل جناه اصولگرا محسوب می شود. از زمانی که در دانشگاه تربیت مدرس و در حد بورد دانشجویی مطالب ایشان و همکارانشان را نقد می کردم ایشان را می شناسم. در مطلب ذکر شده ایشان فرموده: "نباید این طور فرض شود که همه مردم ایران موافق رابطه و مذاکره با آمریکا هستند. باید نظر مخالفان این ارتباط هم شنیده شود!"

من با جمله فوق هیچ مشکلی ندارم. اتفاقاً جمله وزین و زیبایی است که باید آن را طلا گرفته و بر سر در هر سیاست خانه ای در ایران آویزان نمود. جناب آقای محبیان، راستی این خود شمایید؟ به راستی شما خواهان شنیده شدن نظر گروه اقلیت هستید؟ خیلی دوست دارم که منظور شما را از این شنیده شدن بدانم. اگر منظورتان امکان حرف و سخن در این مورد است که صدا و سیمای ملی در بست در اختیار چنین سیاستی است. سالهاست که چنین مطلبی را تبلیغ می کند. عدم امکان مذاکره با آمریکا! روزنامه های رنگ وارنگ جناح شما هم که با شجاعت تمام 31 سال است که هر روز همین مطلب را می نویسند، در تمام سخنرانی ها، نماز جمعه ها، تریبونها، کلاسهای درس حوزه و دانشگاه، ... همین مطلب نقل می شود. به اینها اضافه کنید سخنرانی های پی در پی رهبر معظم که هر از چند گاهی در شرح قبح چنین رابطه ای به طور مبسوط سخن راندند و ملتی را ارشاد فرمودند و این رابطه را به رابطه گرگ و میش تشبیه کردند؟ و یا آقای احمد خاتمی، جنتی، یزدی، ... که تماماً با عصبیت و خشم از آمریکا و یا هر رابطه ای با این کشور جهان خوار یاد کرده اند.  حال امروز شما خواهان شنیده شدن همین نظر هستید؟ کم لطفی می کنید آقای محبیان!

راستی این حق شنیده شدن صدای گروه اقلیت فقط می بایست در مورد امروز شما که در اقلیت هستید رعایت شود و یا آن را برای سایر اقلیتها هم قائل هستید؟ مثلاً آن گروه اقلیتی که با حجاب اجباری مخالف هستند هم می توانند صدایی داشته باشند؟ و یا گروهی که با نظارت استصوابی مشکل دارند چطور؟ و آن اقلیت مخالف خود شورای نگهبان چطور؟ صدای آنها هم می بایست شنیده شود و یا این صدا ها هم می بایست سرکوب شود؟ صدای اقلیت های قومی و مذهبی چطور؟ کردها، بلوچ ها؟ ترکها؟، ... سنی ها، یهودی ها، و بهاییها وسایر  ادیان و مذاهب؟ جناب آقای محبیان، آن گروه بسیار اقلیتی که با اصل نظام دل صافی ندارند چطور؟ صدای آنها هم قابل شنیده شدن هست یا خیر؟

تازه اینها در صورتی است که بپذیریم که گوینده نظرات فوق در اقلیت هستند! چه آن که اگر فرض کنیم که در ایران فقط صدای اقلیتی محدود، پیران رهبر و ولایت، قابل شنیده شدن است و هر صدای دیگری به اتهام تبلیغ علیه نظام به شدیدترین وجه سرکوب می شود وضع بسیار بدتر خواهد شد. اینطور نیست آقای محبیان؟ ماجرای انتخابات سال 88 را که به یاد دارید؟ آن 3 میلیون نفری که در کف خیابانهای تهران رای خود را طلب می کردند اقلیت بودند؟ چه راهی را باید انتخاب می کردند که صدایشان شنیده می شد و جانشان هم در امان می بود؟ آیا فقط یکبار و محض رضای خدا فقط یکبار توانستند مجوز بگیرند و با آرامش و امنیت سخن خود را واگویند؟ آیا صدای آنها شنیده شد؟ آیا غیر از آن بود که قویاً سرکوب شدند؟

چه خوب است که نویسنده آن مقاله، سخن خود را اصلاح کنند و بفرمایند که می بایست فقط و فقط حرف اصولگران و پیروان رهبری در همه حال شنیده و بلافاصله اجرا شود! چه در غیر این صورت ایشان با چنان تناقضاتی روبرو می شود که جمع و جور کردن آن بعید به نظر می رسد.

آقای محبیان، لطفاً سخن خود را اصلاح کنید!

پاسخگیر


من امیر هستم، میانه مردی با قدی متوسط و با سنی درمیانه دهه پنجم زندگی و از قشر متوسطه جامعه با تحصیلات ارشد مهندسی که امروزه متوسط محسوب می شود! سالهاست که مسائل سیاسی و اجتماعی روز ایران و جهان را از طریق اخبار و رسانه ها پیگیری می کنم. در خلاء رسانه های آزاد در ایران، ارتباط سیاسیون با مردم یکطرفه و یکسویه بوده و همیشه مسئولین گوینده و پیشرو و مردم همچون رعیت شنونده و پیرو هستند. این ارتباط بسیار شبیه حکومتهای  دیکتاتوری و مطلقه می باشد، اگر چه به آن رنگ و انگ جمهوری و همه پرسی زده شود.

به این ترتیب حاکمان سخنگو فرصت و مجال شنیدن نظر مردم را پیدا نکرده و یا از طریق نهادهای حکومتی و به صورت گزارشهای محرمانه از آرا و نظرات مردم مطلع می شوند. نظراتی که اولاً به صورت عمومی اعلام نمی گردد و ثانیاً حاکمان آن را به رسمیت نشناخته و خود را مجاب به پاسخگویی نمی دانند. لذا در روزنامه و تلویزیون و سخنرانی ها و ... دائماً حرفها و سخنهایی می شنویم که با بدیهی ترین و ابتدایی ترین اصول علمی، سیاسی، اجتماعی و ... و گاهاً حتی اخلاقی در تضاد و تناقض هستند. در این وبلاگ سعی می کنم این حرف و سخنها را که به صورت عادی امکان ورود و پاسخگویی برای منی از جنس مردم در آن مهیا نیست به نقد و پاسخگویی کشیده و مقامات و رجال سیاسی را قلقلکی دهم. از آنجا که وبلاگ قبلی این نگارنده به نام کویر ایران با آدرس اینترنتی www.kaviriran.blogfa.com ابتدا فیلتر و بعد هم به طور کامل از روی سایت بلاگفا حذف گردید این بار این مطالب را بر روی سرویس دهنده ای خارج از ایران، بلاگ اسپات، بارگذاری می کنم. پیشاپیش از دوستان و خوانندگان مصرانه می خواهم که با نظرات خود من را در ادامه این مسیر یاری دهند.