شاید در طول تاریخ بازیهای جام جهانی فوتبال، این امر بی
سابقه باشد که ملتی نتواند یا نخواهد یا دلش را نداشته باشد که از تیم ملی خود در
این بزرگترین آوردگاه جهانی حمایت کند، با پیروزی اش بخندد و با شکستش اشک بریزد.
مصیبتی که ملت ایران به آن گرفتارند، نه روحیه حمایت از تیم ملی را دارند، که حتی
توقع بیشتر از بازیکنان داشتند که بازیها را به احترام خونهای ریخته شده و مادران
و پدران عزادار، تحریم کنند و به جام نروند، و نه حالا که تیم را رها کرده اند، می
توانند صحنه های منزجر کننده رقص بسیجی ها و نیروهای سرکوبگر را ببینند که چطور
تیم را به نفع خود مصادره کرده و به صورت مردم لبخند می زنند و می خندند و غم آنها
را به سخره و مسخره گی میگیرند. اما واقعاً چه باید کرد؟
به طور قطع از همان آغاز اعتراضات، جام جهانی برای حکومت
بدل به یک کابوس شده بود، ملتی که یک صدا، با شور و هیجان، با صدای بلند، پس از
پیروزی احتمالی در جام جهانی به خیابان می ریزند و برای تیم خود فریاد می کشند و در
چشم به هم زدنی کل ایران و تمام شهرها و روستاها و تمام خیابان ها صحنه حضور
ایرانیانی می شود که یکصدا علیه حکومت شعار می دهند. پس با این شادی و خروش ملت
بعد از پیروزی و موفقیت در هر بازی جام جهانی فوتبال. چه باید کرد؟
جمهوری اسلامی به
خوبی از منفور بودن خود نزد عامه ملت مطلع است. می داند که دست روی هر چیزی
بگذارد، آن چیز، در اینجا تیم ملی، منفور خواهد شد. پس برای اولین بار تیم ملی قبل
از اعزام به دیدار یکی از منفور ترین چهره های حکومتی، یعنی شخص رئیسی می رود. در
آنجا جز دوربین های حکومتی هیچ خبرنگار و هیچ عکاس و دوربینی نبود، پس چند عکس و
فیلم کوتاه از آن جلسه منتشر می شود که پیش و پس آن مشخص نیست. این عکس و فیلم چه
می گوید؟ تعظیم بازیکنان در مقابل رئیسی!
در حالی که کف خیابان رنگین از خون فرزندان کشور است، مردم
این حرکت تیم ملی را بی توجهی به خود و تمکین و تعظیم بازیکنان در مقابل حکومت
تعبیر کرده و هر چه بیشتر تیم را رها می کنند. تیم به قطر می رود. اما اکثریت قاطع
بازیکنان هم دل با مردم هسند. این را از صحبتها و پیامهای آنها چه در فضای حقیقی و
چه مجازی می توان به خوبی دریافت. آنها به خوبی شاهدند که در کشور چه می گذرد، اما
نه می توانند از جاذبه جام جهانی بگذرند، نه می توانند آزادانه نظر حمایتی خود را
از اعتراضات بیان کنند. آنها به یقین زیر فشار بی حد مامورین اطلاعاتی همراه تیم
هستند. تهدید و تطمیع همزمان نیروهای اطلاعاتی همراه تیم، بازیکنان را فرسوده و
خسته و گیج و سردرگم کرده است. اما بچه های تیم ملی تصمیم شجاعانه خود را گرفته
اند. علی رغم تمام فشار ها، در بازی اول نه تنها سرود جمهوری اسلامی را نمی
خوانند، بلکه همگی مچ بند مشکی به دست می کنند. به نشانه حمایت از جنبش مردم ایران.
اما این حرکت برای مردم کافی نیست. تیم از چشم و دل مردم افتاده است. نتیجه هم که
مایوس کننده است. تیم بازی اول را به صورتی تحقیر آمیز واگذار می کند. پس سیل فحش
و ناسزا از همه طرف نثار بچه ها می شود. که برای این نتیجه به ملت خود پشت کردید؟
در بازی با ولز ورق بر می گردد. حکومت نهایت سعی و تلاش خود
را می کند که صندلی های ورزشگاه و حتی محیط اطراف ورزشگاه توسط نیروهای خودی،
بسیجی و اطلاعاتی پر شود. سیاه لشگر خود را وارد قطر می کند. تیم هم نتیجه می گیرد
و بازی را می برد. حالا نوبت ارزشی هاست که شادی کنند و برقصند و به مردم غم زده و
ناراحت بخندند و تیم را به نفع خودشان مصادره کنند.
مردم عصبانی و ناراحت حالا باید این خنده های منزجر کننده
را هم تحمل کنند. حال روشنفکران و نخبگان و تحلیلگران به دو دسته شده اند، یک دسته
معتقدند که باید تیم را از حکومت پس بگیریم و باید از تیم حمایت کنیم و از فرصت
بعد از برد احتمالی استفاده کرد و کل ملت به خیابان بیاید و یک ضربه اساسی به
پیکره نحیف و خسته جمهوری اسلامی وارد کند. دسته دوم اما معتقدند که تیم ملی به
مردم خیانت کرده و این تیم لایق حمایت نیست و باید همچنان رهایش کرد.
برای پیدا کردن پاسخ درست، دو سوال مطرح میشود:
1-مردم غمگین و ناراحت و عزادار فرزندان از دست داده خود،
آیا قادرند که حال خود را فراموش کنند و با شادی و شعف به ذوق آمده و از تیم حمایت
کنند تا تیم تشویق شود؟ آیا اصولاً این امر شدنی است؟ آیا شخص عزادار، قادر است
حال خود را فراموش کند تا منفعتی کسب کند یا دیگری را خوشحال کند؟
2- بر فرض وقوع قسمت اول، آیا اصولاً برای استفاده از فرصت
اعتراض بعد از بازی و برد احتمالی، حتماً باید تیم تشویق شود؟ آیا مردم ناراحت و
عصبانی و خشمگین از حکومت نمی توانند بدون حمایت از تیم و بدون هلهله و شادی و
برای بیان اعتراض خود و فریاد شعارهای خود به خیابان بیایند؟ حتی آیا در این صورت
خشم مردم بیشتر نخواهد بود؟
با مروری ساده به پاسخ دو سوال مطرح شده، شاید استراتژی
مناسب خود را نشان دهد. هیچ نیازی به حمایت از تیم نیست، نیازی نیست که از مردم
خواسته شود که بخندند و شادی کنند و به تیم ملی وارفته و سرتعظیم کرده در مقابل
قدرت انرژی بدهند و حمایتش کنند. این تیم، تیم ملی مردم ایران نیست. اما مردم می
توانند از فرصت بعد از بازی استفاده کنند. این فرصت، این ساعت، این فضا، نباید
مجالی برای رقص بسیجی ها باشد. تیم فوتبال ارزانی خودتان، اما ما، خیابان را از
شما پس میگیریم!
اما کاش اپوزوسیون عاقل و هوشمند داشتیم. کاش رهبران
اپوزوسیون قادر بودند که به سرعت واکنش نشان دهند. کاش بتوانند از دوگانگی
"حمایت کنیم؟" یا "حمایت نکنیم!" تیم ملی خارج شوند، کاش
بتوانند زود با مردم گفتگو کنند و آنها را سازماندهی کنند. کاش همانطور که در این
دو ماه به خوبی و به حق فرخوان دادند و اجتماعات را سامان دادند، این بار نیز برای
بعد از بازی سوم تیم هم فرخوان دهند. بی گمان، این دعوت به اجتماع و حضور در
خیابان، هم به لحاظ بهانه اش، که بهانه اش نتیجه بازی تیم فوتبال است، هم به لحاظ
ساعتش، که همیشه ساعتهای پایانی شب برای نیروهای سرکوب گر بسیار طاقت فرسا بوده و
امکان حضور پر رنگ را نخواهند داشت، هم به لحاظ حس و حال عامه مردم، که در اوج خشم
و نفرت از حکومت هستند، یک فرصت بی نظیر و کم سابقه را به معترضین می دهد. پس تا
تنور داغ است، خمیر را بچسبانید. آقایان رهبران اپوزوسیون و احزاب مخالف، هر آنچه
از محبوبیت و اعتبار خود می توانید مایه بگذارید، فرصت تنگ است...
#مهسا_امینی #اعتصابات_سراسری #جام_جهانی