۱۳۹۲ آذر ۱۳, چهارشنبه

پیش بینی آینده مذاکرات هسته ایران


تا به حال به یاد ندارم که آقای خامنه ای در زمینه ای از خود نرمش نشان داده باشد. او همواره نشان داده که قدمی عقب نشینی از مواضع خود به معنای واگذاری میدان بازی به دست دشمنان ایشان می باشد. از سه بحران اصلی جمهوری اسلامی تا این تاریخ، یکی گروگان گیری، دیگری جنگ و سومی هم بحران اتمی ایران، آن دو مورد اولی خوشبختانه سررشته امور در دست آقای خامنه ای نبود و با حضور خمینی و مشاورانش و با دادن باج و در نهایت نوشیدن جام زهر و صد البته به ضرر ملت ایران، مسئله فیصله پیدا کرد. این سومی اما شرایط به گونه ای دیگر پیش می رود. از بحرانهای مختلف در عهد زمامداری آقای خامنه ای، مهمترینش ماجرای تیر 78 بود که با سرکوب شدید دانشجویان مسئله جمع شد! بی هیچ گفتگو، مذاکره و یا حتی دلجویی از بدنه دانشجویان. و البته مثل همیشه ایشان بودند که طلبکار موضوع شدند و نتیجه امر ظلم دانشجویان بود به نظام! مورد بعدی مسئله انتخابات سال 88 بود که باز هم با سرکوب شدید معترضین که بخش عمده ای از ملت ایران را شامل می شدند باز مسئله جمع شد. و باز مثل دفعه قبل ایشان بودند که طلبکار شدند و باز جای مظلوم و ظالم عوض شد و معترضین تبدیل شدند به فتنه گر و ظالم به نظام! باز هم هیچ گفتگو و مذاکره و دلجویی از معترضین به نتیجه انتخابات صورت نگرفت و حداقل تا این تاریخ رهبران معترضین در حصر خانگی به سر می برند.

در موارد دیگر نیز، هر جا که مشکل یا مسئله ای برای نظام جمهوری اسلامی پیش آمده، مسئله با به قول ایشان با اقتدار تمام، که همان سرکوب تمام عیار است فیصله پیدا می کرد. در هیچ موردی نظام لزومی به برخورد نرم و دادن امتیاز به طرف مقابل ندیده است. برخورد با اصلاح طلبان نمونه دیگر است که به تمامی از صفحه شطرنج سیاسی ایران حذف شدند. آقای خامنه ای هرگز با هیچ فرد یا گروه مخالف خود مذاکره نکرده است!

امروز باید دید آیا شرایط برای آقای خامنه ای تفاوتی کرده که ایشان راضی به گفتگو و نرمش قهرمانانه در مقابل قدرتهای جهانی باشند؟ به اعتقاد نگارنده که آقای خامنه ای را یک دیکتاتور تمام عیار ندانسته، بلکه ایشان نماینده و نماد گروهی هستند که در حال حاضر قدرت را در ایران در دست دارند (اتحاد سپاه و قشر خاصی از روحانیت) بنابراین باید دید که آقای خامنه ای اصولاً قدرت آنکه مسئله ای را در ورای خواست این گروهها پی گیری کند دارد یا خیر؟

خمیر مایه و جرثومه این نظام بر مبنای دشمنی با آمریکا و اسرائیل بنا نهاده شده است. نظام ایران به خوبی می داند که هر گونه دوستی و نرمش در مقابل این دو کشور، از بین برنده فلسفه وجودی خود وی بوده و لذا ادامه حیات خود را بر مبنای همین دشمنی می داند. به همین دلیل هم هست که اصولاً آقای خامنه ای قدرت و نفوذ کلامی در بین هواداران خود نداشته و امکان آنکه بتواند چنین جاده ای سنگلاخی را هموار کند و زمینه ساز ارتباط با آمریکا یا اسراییل را فراهم نماید ، ندارد. حتی اگر خود ایشان به این قطعیت برسد که دوستی با مثلاً آمریکا تامین کننده منافع ملی ایران بوده و تقویت کننده رشد اقتصادی خواهد بود و می تواند زمینه ساز رشد صنعتی و تولید ثروت و ... باشد. پس آقای خامنه ای برای حفظ حکومت خود چاره ای جز دشمنی با آمریکا ندارد. اگر این فرض را اثبات شده بدانیم، پس آقای خامنه ای به هیچ وجه حتی بر فرض تمایل شخصی ، توان و قدرت طی مسیری دیگر نداشته و او می بایست همواری بر طبل دشمنی با آمریکا و کشوری های غربی بکوبد. به این ترتیب باید دید آیا اصولاً امکان آشتی بر سر مسئله اتمی وجود دارد؟ به طور حتم جمهوری اسلامی از مسئله اتمی هدفی جز ساخت بمب اتم و تقویت بنیه نظامی خود را ندارد. آیا با دادن این همه هزینه و پس از حدود 15 سال وقت و با تمام این حواشی، آقای خامنه ای قانع به دست برداشتن از چنین سلاح پر قدرتی شده است؟ بعید می دانم. ایشان سیگنال های لازمه را در بین صحبت های خود داده است. اول اینکه ایشان قویاً به قدرتهای جهانی و گروه 1+5 بد بین هستند. آیا می توان تصور کرد که وجود بد بینی ایشان و نداشتن اعتماد به این قدرتها، بحث مذاکرات به خوبی پیش برود و خلاف این گفته ثابت شود؟ فراموش نکنیم که در بدنه قدرت سیاسی ایران، تمام گفته ها و نظارت آقای خامنه ای همچون وحی منزل بوده و هرگز نمی توان انتظار خطا و اشتباهی از ایشان داشت. پس وقتی ایشان می گوید بد بین است، قطعا و حتماً در آینده صدق گفته ایشان ثابت خواهد شد. ایشان همچنان از پیش، راه را به مسئولان کشوری نشان داده و گفته اند که در مقابله با دشمن، باید نگاه به درون داشته باشند! این یعنی اینکه هر چه لازم دارید از منابع داخلی تامین کنید و درهای مملکت را ببندید! این جملات تماماً نقشه راه آینده ایران است. من هرگز فکر نمی کنم که آقای خامنه ای سعی در یک آشتی دراز مدت بر سر مسئله اتمی داشته و خواهان حل این مسئله و تامین منافع ملی کشور ایران باشد. پس:

همانطور که آقای خامنه ای بارها گفته اند که به قدرتهای جهانی اعتماد ندارند حتماً در آینده نزدیک و در کوتاه یا میان مدت صحت این نظر ثابت خواهد شد. آن روز پروپاگاندای جمهوری اسلامی در بوق و کرنا اعلام خواهد کرد که به دلیل نقض توافقات اتمی از طرف قدرتهای جهانی ایران هم به غنی سازی و برنامه اتمی خود ادامه خواهد داد. تا آن روز، آقای خامنه ای و جمهوری اسلامی وقت و فرصت دارند که انبارهای سلاح و حساب های مالی و خلاصه آن چه لازم دارند را تهیه و انبار کنند. آن روز درهای مملکت رسماً بسته خواهد شد و احتمالاً ایران خود را برای جنگ آماده خواهد کرد. هر چند که طبق صحبت های سپاهیان و آقای خامنه ای به نظر می رسد آنها آمریکا را در کوتاه مدت ناتوان تر از آن می بینند که بتواند یک جنگ سنگین را آغاز نماید و در کشورهای اطراف به همت سردار سلیمانی و سپاه قدس، سعی می کنند که آمریکا را در همان اطراف زمین گیر کرده تا توان حمله ای سنگین به ایران را نداشته باشند و لذا از این بابت هم خیلی نگران نیستند.
فکر کنم ما ملت ایران باید کمربند های خود را خیلی محکمتر ببندیم، روهای سختی در پیش است، باید آماده بود...

۱۳۹۲ آذر ۴, دوشنبه

تبریک آقای خامنه ای!


امروز صبح همه ایرانیان با یک خبر خوب بیدار شدند. اینکه مذاکرات ایران و 6 کشور قدرتمند به بار نشسته و در نهایت یک توافق امضاء شده است. هنوز به طور مشخص مفاد توافقنامه مشخص نیست. کلیاتی به بیرون درز کرده، مثلاً ایران اورانیم غنی شده تا حد 20 درصد را باید نابود کرده و یا به میله سوخت تبدیل کند و همچنین حداکثر به غنی سازی تا غنای حدود 3 درصد ادامه دهد. اینها همه اما خواسته کشورهای غربی بوده و خواسته ایران فقط یک چیز بوده است: حذف تحریمها! جالب است که تا همین چند ماه پیش به گفته آقای خامنه ای کشورهای غربی خودشان را تحریم کرده اند و ایران عزت مند اسلامی آسیبی از تحریم ها نخواهد دید و یا به گفته رئیس جمهور سابق سازمان ملل آنقدر قطعنامه علیه ایران بدهند که قطعنامه دانشان پر شود! امروز باید دید پاسخ آقای خامنه ای به این سوال اساسی که چطور کشورهای غربی خودشان را تحریم کرده اند و آنوقت این ما هستیم که باید به دنبال حذف تحریم ها باشیم؟ چرا باید کشوری که به قول ایشان هسته ای شده اینطور برای رفع تحریم ها  به دست و پا بیافتد و توافقی که به توافق قرن شهرت یافته دست یابد؟ ایران در این توافقنامه چه چیزی نسبت به 10 سال قبل خود بدست آورده؟ حق داشتن روابط بانکی؟ یا حق داشتن معاملات خودرویی و قطعات یدکی؟ و یا رفع تحریم صنعت پتروشیمی و یا بیمه؟ اینها همه را که ما قبلا داشتیم، همراه با آن غنی سازی 3 درصد را هم که داشتیم (دولت آقای خاتمی) پس واقعا دستاورد ما از این مذاکرات چیست؟ دوباره بدست آوردن تمام آنچیزهایی که تا به حال داشتیم!!!؟

در تمام 10 سال گذشته ملت ایران در مورد انرژی هسته ای فقط شعار شنیدند و سختی دیدند. هیچکس نگفت که اگر انرژی هسته ای حق مسلم ما است، آیا داشتن شغل، خانه، تحصیل، ازدواج، ... حق مسلم ما نیست؟ آیا توانایی مسافرت سالی دو بار، حق داشتن پوشاک مناسب، آب آشامیدنی سالم، هوای سالم، طبیعت و محیط زیست سالم، ... از حقوق اولیه هر انسانی نیست؟ آیا داشتن سیستم اداری سالم، دادگاه های سالم و صالح، پلیس مردمی و سالم و ... از حقوق اولیه ما ایرانیان نیست؟ آیا داشتن بهداشت و سلامت، برخورداری از خدمات درمانی و پزشکی حق هر ایرانی نیست؟ ... در ده سال گذشته در مورد این حقوق اولیه انسانی در ایران چه کرده اید؟ چیزی جز عقب گرد و پس رفت؟ آیا برای رسیدن به غنی سازی هسته ای باید از تمام حقوق اولیه دیگرمان چشم پوشی کنیم؟ نفت و گاز ما را که کشورهای جنوب خلیج فارس از مخازن مشترک بردند و سر ما بی کلاه ماند، نفت دریای خزر هم که روسیه بین خود و کشورهای همجوار خزر تقسیم کرد و سهم ایران به هیچ ماند. الان هم که اصولاً نفت ما را نمی خرند که نگران این چیزها باشیم، ضرر ایران از این بابت چقدر بوده؟ آیا به عدد و حساب می آید؟ دریافت ما از نیروگاه اتمی بوشهر تا الان چقدر بوده؟ آیا این نیروگاه باعث غرور ایرانیان است یا خجالت و ننگ ما؟ اینکه روسیه تا چه حد ما را بازی داده و از ما باج خواهی کرده که هنوز معلوم نیست بعد از چند دهه، بالاخره این نیروگاه برق می دهد یا خیر و یا اصولاً امن هست برای مردم آن منطقه. آیا برای نیروگاه بوشهری که برقی تولید نمی کند سوخت لازم داریم؟ آن را که به راحتی می توانستیم بخریم، یا برای نیروگاه تحقیقاتی تهران؟ که نه به غنای 20 درصد نیاز بود و نه اصلاً به تولید در این حد و اندازه، پس چنین غنی سازی پر سروصدایی با این هزینه هنگفت را برای چه می خواستیم؟ به قیمت از دست رفتن غرور ملی؟ اینکه ایرانیان به نان شب خود محتاج باشند و دخترانمان در دبی؟ مردانمان خانه نشین و فرزندانمان بیکار و افسرده و غم زده؟

به یقین آقای خامنه ای باید روزی پاسخگوی این حرف خود باشد که :

آنها خودشان را تحریم کرده اند!

بله، آنها خودشان را تحریم کردند و اینجا ما بیچاره شدیم!

۱۳۹۲ مهر ۲۵, پنجشنبه

آقای آیت الله رفسنجانی، شما هم؟



طی چند روز گذشته بحث رابطه با آمریکا و حرمت این رابطه و کیفیت حفظ شعار مرگ بر آمریکا بسیار مورد علاقه رسانه های داخل ایران قرار گرفته است. اینکه شعاری که در آن تاکید بر نابودی و مرگ یک کشور شده باشد تا چه حد وجاحت اخلاقی و دینی دارد مورد نظر من نیست، اینکه این شعار تامین کننده منافع ملت و کشور ایران طی 30 سال گذشته بوده یا خیر هم سوال من نیست، دستاوردهای ایران از برقراری این شعار تا به حال چه بوده و واقعاً به لحاظ عقیدتی و یا حتی نوع موضع گیری ها چه تفاوتی بین آمریکا، روسیه، چین و یا سایر قدرتهای بزرگ وجود دارد که ایران باید خواستار مرگ آمریکا باشد اما مثلاً کشور های چین و روسیه دوست و برادر و متحد ایران شده باشند... اینها هیچکدام مورد سوال و بحث این مقاله نیست، سوال من این است که بعد از حدود 25 سال از فوت آقای خمینی، آیا آقای رفسنجانی امروز به این نتیجه رسیده که خمینی شعار مرگ بر آمریکا را دائمی نمی دانسته و آن را یک امر دائمی و ابدی بیان نکرده است؟

 نگارنده این سطور خود به لحاظ سنی درموقعتی هست که به خوبی خاطرات اول انقلاب را به یاد داشته باشد. از همان اولین روزهای برپایی نظام ایران آقای رفسنجانی یار غار آقای خمینی و یکی از نزدیکترین افراد به آقای خمینی بوده است. موارد متعدی می توان مثال زد که در برابر هر مسئله مهمی آقای رفسنجانی به سرعت خود را به آقای خمینی رسانده و بعد از یک مذاکره مستقیم و البته پشت در های بسته که از مفاد آن خبردار نشده، به یکباره نظر آقای خمینی 180 درجه عوض شده و به گونه ای دیگر موضع گیری کرده است. مسائلی مثل اصرار بر حجاب اجباری و عدم تحمل انقلاب با آزادی حجاب، بحث ریاست جمهوری بنی صدر طرح عدم کفایت سیاسی وی، بحث کشتار سال 67 مجاهدین در زندانها و متعاقب آن برکناری آقای منتظری از جانشینی خمینی،  ... همه و همه اتفاق نیافتاد مگر آنکه رفسنجانی ضمن حضور فوری در بالین آقای خمینی، توانسته نظرات خود را بر ایشان دیکته کند. یکی دیگر از این اتفاقها و اعمال نظرات، بحث رابطه با آمریکا و برقراری شعار مرگ بر آمریکا بوده که از همان ابتدای تسخیر سفارت آمریکا به دست دانشجویان و گروگان گیری دیپلماتهای آمریکایی، حضور آقای رفسنجانی بسیار پر رنگ و مشهود بوده است. به عبارتی آقای رفسنجانی به خوبی می داند که با حضور آمریکا و سفارتش در تهران، می بایست در مقابل بسیاری از مسائل دیگر مثل حقوق بشر، جنگ، سرکوبها و غیره، به طور دائم  می بایست به آمریکا توضیح می داده است. پس چه خوب که اصولاً رابطه ای با این کشور برقرار نباشد، تا سفارتی نباشد، تا صف مردم علاقه مند به این کشور و دریافت ویزای آن هم وجود نداشته باشد و بتوان آمریکا را دشمن شماره یک ملت ایران معرفی کرد.

امروز اما، همین آقای رفسنجانی که خود بلافاصله بعد از مرگ خمینی سکان ریاست جمهوری این کشور را به مدت 8 سال به دست گرفته بود و بارها و بارها در سخنرانی ها و مذاکرات و شعار ها و سمینارها و گفتگوهای خبری و مصاحبه های خود بر کلمه آمریکای جهان خوار و زور گو بودن آن و دشمن بودن این کشور تاکید کرده بود، حال حذف شعار مرگ بر آمریکا را نظر امام می داند و برقراری رابطه با آمریکا را یک ضرورت!!

واقعاً برای من سوال است که مگر آمریکا دراین مدت تغییری داشته که می بایست بجای درخواست مرگش، به یکباره به حفظ رابطه با آن کشور اندیشید و شعار داد؟ یا شاید وضعیت ما تغییری کرده و امروز برای حفظ منافع خود به رابطه با آمریکا نیاز داریم؟ که اگر اینطور است می شود اینطور نتیجه گرفت که در پس هر شعار و اندیشه ایدئولوژیک دیگر ما هم منافع حزبی و گروهی و شخصی خود ما نهفته و آنچه همیشه در حاشیه بوده است حفظ منافع ملی و ملت ایران بوده است.

جناب آقای آیت الله رفسنجانی، اطمینان دارم که سردادن شعار نابودی یک کشور، منافع یک کشور را نه در درازمدت و یا حتی کوتاه مدت حفظ نکرده است و شما و دوستانتان برای برقراری حکومت جمهوری اسلامی، رابطه با کشورهای دیگر را محدود کرده و به دور ایران حصاری بلند کشیدید و مردم ایران را به گروگان خود گرفتید. حال امروز می بایست پاسخ گوی کرده های خود باشید و آنچه که بر سر مردم ایران در این عمر نکبت بار جمهوری اسلامی آوردید.

۱۳۹۲ مهر ۲۴, چهارشنبه

آقای محبیان، لطفا سخن خود را اصلاح کنید!


آقای محبیان، لطفا سخن خود را اصلاح کنید!

در روز چهارشنبه 10 مهر مطلبی از قول آقای محبیان در روزنامه جوان چاپ شد که در نوع خود بسیار جالب بود. آقای محبیان را از سالیان دور می شناسم. ایشان که از همکاران قدیمی آقای نوریزاد، نویسنده کیهان بوده اند یکی از تئوریسینهای معتدل جناه اصولگرا محسوب می شود. از زمانی که در دانشگاه تربیت مدرس و در حد بورد دانشجویی مطالب ایشان و همکارانشان را نقد می کردم ایشان را می شناسم. در مطلب ذکر شده ایشان فرموده: "نباید این طور فرض شود که همه مردم ایران موافق رابطه و مذاکره با آمریکا هستند. باید نظر مخالفان این ارتباط هم شنیده شود!"

من با جمله فوق هیچ مشکلی ندارم. اتفاقاً جمله وزین و زیبایی است که باید آن را طلا گرفته و بر سر در هر سیاست خانه ای در ایران آویزان نمود. جناب آقای محبیان، راستی این خود شمایید؟ به راستی شما خواهان شنیده شدن نظر گروه اقلیت هستید؟ خیلی دوست دارم که منظور شما را از این شنیده شدن بدانم. اگر منظورتان امکان حرف و سخن در این مورد است که صدا و سیمای ملی در بست در اختیار چنین سیاستی است. سالهاست که چنین مطلبی را تبلیغ می کند. عدم امکان مذاکره با آمریکا! روزنامه های رنگ وارنگ جناح شما هم که با شجاعت تمام 31 سال است که هر روز همین مطلب را می نویسند، در تمام سخنرانی ها، نماز جمعه ها، تریبونها، کلاسهای درس حوزه و دانشگاه، ... همین مطلب نقل می شود. به اینها اضافه کنید سخنرانی های پی در پی رهبر معظم که هر از چند گاهی در شرح قبح چنین رابطه ای به طور مبسوط سخن راندند و ملتی را ارشاد فرمودند و این رابطه را به رابطه گرگ و میش تشبیه کردند؟ و یا آقای احمد خاتمی، جنتی، یزدی، ... که تماماً با عصبیت و خشم از آمریکا و یا هر رابطه ای با این کشور جهان خوار یاد کرده اند.  حال امروز شما خواهان شنیده شدن همین نظر هستید؟ کم لطفی می کنید آقای محبیان!

راستی این حق شنیده شدن صدای گروه اقلیت فقط می بایست در مورد امروز شما که در اقلیت هستید رعایت شود و یا آن را برای سایر اقلیتها هم قائل هستید؟ مثلاً آن گروه اقلیتی که با حجاب اجباری مخالف هستند هم می توانند صدایی داشته باشند؟ و یا گروهی که با نظارت استصوابی مشکل دارند چطور؟ و آن اقلیت مخالف خود شورای نگهبان چطور؟ صدای آنها هم می بایست شنیده شود و یا این صدا ها هم می بایست سرکوب شود؟ صدای اقلیت های قومی و مذهبی چطور؟ کردها، بلوچ ها؟ ترکها؟، ... سنی ها، یهودی ها، و بهاییها وسایر  ادیان و مذاهب؟ جناب آقای محبیان، آن گروه بسیار اقلیتی که با اصل نظام دل صافی ندارند چطور؟ صدای آنها هم قابل شنیده شدن هست یا خیر؟

تازه اینها در صورتی است که بپذیریم که گوینده نظرات فوق در اقلیت هستند! چه آن که اگر فرض کنیم که در ایران فقط صدای اقلیتی محدود، پیران رهبر و ولایت، قابل شنیده شدن است و هر صدای دیگری به اتهام تبلیغ علیه نظام به شدیدترین وجه سرکوب می شود وضع بسیار بدتر خواهد شد. اینطور نیست آقای محبیان؟ ماجرای انتخابات سال 88 را که به یاد دارید؟ آن 3 میلیون نفری که در کف خیابانهای تهران رای خود را طلب می کردند اقلیت بودند؟ چه راهی را باید انتخاب می کردند که صدایشان شنیده می شد و جانشان هم در امان می بود؟ آیا فقط یکبار و محض رضای خدا فقط یکبار توانستند مجوز بگیرند و با آرامش و امنیت سخن خود را واگویند؟ آیا صدای آنها شنیده شد؟ آیا غیر از آن بود که قویاً سرکوب شدند؟

چه خوب است که نویسنده آن مقاله، سخن خود را اصلاح کنند و بفرمایند که می بایست فقط و فقط حرف اصولگران و پیروان رهبری در همه حال شنیده و بلافاصله اجرا شود! چه در غیر این صورت ایشان با چنان تناقضاتی روبرو می شود که جمع و جور کردن آن بعید به نظر می رسد.

آقای محبیان، لطفاً سخن خود را اصلاح کنید!

پاسخگیر


من امیر هستم، میانه مردی با قدی متوسط و با سنی درمیانه دهه پنجم زندگی و از قشر متوسطه جامعه با تحصیلات ارشد مهندسی که امروزه متوسط محسوب می شود! سالهاست که مسائل سیاسی و اجتماعی روز ایران و جهان را از طریق اخبار و رسانه ها پیگیری می کنم. در خلاء رسانه های آزاد در ایران، ارتباط سیاسیون با مردم یکطرفه و یکسویه بوده و همیشه مسئولین گوینده و پیشرو و مردم همچون رعیت شنونده و پیرو هستند. این ارتباط بسیار شبیه حکومتهای  دیکتاتوری و مطلقه می باشد، اگر چه به آن رنگ و انگ جمهوری و همه پرسی زده شود.

به این ترتیب حاکمان سخنگو فرصت و مجال شنیدن نظر مردم را پیدا نکرده و یا از طریق نهادهای حکومتی و به صورت گزارشهای محرمانه از آرا و نظرات مردم مطلع می شوند. نظراتی که اولاً به صورت عمومی اعلام نمی گردد و ثانیاً حاکمان آن را به رسمیت نشناخته و خود را مجاب به پاسخگویی نمی دانند. لذا در روزنامه و تلویزیون و سخنرانی ها و ... دائماً حرفها و سخنهایی می شنویم که با بدیهی ترین و ابتدایی ترین اصول علمی، سیاسی، اجتماعی و ... و گاهاً حتی اخلاقی در تضاد و تناقض هستند. در این وبلاگ سعی می کنم این حرف و سخنها را که به صورت عادی امکان ورود و پاسخگویی برای منی از جنس مردم در آن مهیا نیست به نقد و پاسخگویی کشیده و مقامات و رجال سیاسی را قلقلکی دهم. از آنجا که وبلاگ قبلی این نگارنده به نام کویر ایران با آدرس اینترنتی www.kaviriran.blogfa.com ابتدا فیلتر و بعد هم به طور کامل از روی سایت بلاگفا حذف گردید این بار این مطالب را بر روی سرویس دهنده ای خارج از ایران، بلاگ اسپات، بارگذاری می کنم. پیشاپیش از دوستان و خوانندگان مصرانه می خواهم که با نظرات خود من را در ادامه این مسیر یاری دهند.