وقتی مربی علیرضا کریمی در کنار تشک فریاد می زند که "بباز علیرضا، باید
ببازی" آواری از غم و غصه بر سر همه ما ایرانیان خراب شد. مربی که باید
تمام هم و غم و اهتمام و سعی و تلاشش موفقیت ورزشکار و افتخار آفرینی و
بالارفتن پرچم ایران باشد، خود فریاد می زند که باید ببازی، این مربی اول
باید خود را نابود کند، باید تمام غیرت و مردانگی و ایرانی بودنش را در خود
بکشد تا بتواند اینچنین خود مسبب باخت شاگردش شد.
یاد پزشکی می افتم که علی رغم سوگند پزشکی اش و علی رغم تمام آموزه های اخلاقی و حرفه ای، با آنکه همگان از او درمان درد طلب می کنند و التیام آلامشان، چشم در می آورد و دست و پا قطع می کند و قصاص می کند!
یاد فاحشه ای می افتم که تمام حس زنانگی و مادرانه و تمام آنچه در او به لطف و آرامش نهاده شده به زمین می گذارد تا ملعبه دست مردان شود، فاحشه اول باید خودش را، حسش را، لطافش را،... و عشقش را بکشد و بعد فاحشه شود، آن مربی هم اول غیرت و همیتش و آن پزشک اخلاق و عزت و شرفش را می کشد، و بعد می شود ملعبه دست سیاست مداران بی اخلاق کج فهم خائن به کشور...
یاد پزشکی می افتم که علی رغم سوگند پزشکی اش و علی رغم تمام آموزه های اخلاقی و حرفه ای، با آنکه همگان از او درمان درد طلب می کنند و التیام آلامشان، چشم در می آورد و دست و پا قطع می کند و قصاص می کند!
یاد فاحشه ای می افتم که تمام حس زنانگی و مادرانه و تمام آنچه در او به لطف و آرامش نهاده شده به زمین می گذارد تا ملعبه دست مردان شود، فاحشه اول باید خودش را، حسش را، لطافش را،... و عشقش را بکشد و بعد فاحشه شود، آن مربی هم اول غیرت و همیتش و آن پزشک اخلاق و عزت و شرفش را می کشد، و بعد می شود ملعبه دست سیاست مداران بی اخلاق کج فهم خائن به کشور...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر