۱۳۹۵ بهمن ۲۳, شنبه

حقیقت هاشمی؟

هاشمی رفسنجانی به واقع کیست؟ ارتباط او با شخص اول، سلطان و عالی مقام مملکت چگونه بود؟
از قتلهای زنجیره‌ای تا کشتار میکونوس، از جریان برکناری بنی‌صدر تا تعیین رهبری، از رسوایی ایران-کنترا تا ماجرای جام زهر، هاشمی چهره‌ای بود که تا سالها همه‌ سرنخها به نام او ختم می‌شد؛ مرد مرموزی که به باور عمومی از پشت پرده، همچون بازیگردان یک عروسک خیمه شب بازی، نخ‌ها را تکان می‌داد و نمایش را، خواه از شورای انقلاب و خواه از شورای عالی دفاع، خواه در مجلس و خواه در دولت، صحنه‌گردانی می‌کرد.
سلطان، بنا به تعریف، حاکم مستبدی است که می‌کوشد ناتوانی‌اش را در ادغام آشوب و ناهنجاری در نظم قانونی با زور و خشونت محض جبران می‌کند؛ درمقابل، دسیسه‌گر، غالباً در هیأت وزیر یا صدراعظم، درصدد است با بازیهای پیچیده و زیرکانه، اعمال استثنائی حاکم را در جهتی تابع و همسو با برنامه‌ها و طرح‌های خود هدایت و کانالیزه کند. اگر حاکم مستبد چهره‌ای است که زور فراقانونی در کالبد قانون ادغام می‌کند، کار دسیسه‌گر، تعویق و تعلیق کلیت این فضای ازپیش معلق و استثنائی و گشودن عرصه‌هایی تازه برای بازی و عمل است. از این بابت، کار دسیسه‌گر در همان نقطه‌ای آغاز می‌شود که وظیفه‌ حاکم به پایان می‌رسد. در یک کلام، او نفر دومی است که مقرر است کنش و رفتار نفر اول ( شهروند نخست یا شهریار ) را کارگردانی کند.
آیا سلطان این وزیر اعظم خود را در میانه راه فراموش کرد؟ یا از او دلگیر شد؟ آیا بین این دو اختلافی دیده می شد؟ آیا تازه بدوران رسیدگانی از گرد راه رسیده که نظرشان به نظر سلطان نزدیکتر بود؟ ... چه کسی مسبب مرگ این مرد سایه هاست؟ دست تقدیر یا ...؟!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر