ذکر دو خواطره به نقل از آقای هاشمی:
برای من اطمینان بخش نبود!
درباره سابقه آشنایی با آیتالله خامنهای پیش از انقلاب به نقل از کتاب هاشمی رفسنجانی دوران مبارزه:
"سفری هم با اعضای دو خانواده به یکی از ییلاقهای دیگر مشهد کردیم؛ در آنجا زنبوری یکی از اعضای خانواده را گزید و آقای خامنهای، که قبلا اظهار کرده بودند از یکی از اهل دل مشهد دمی و اجازهای برای تسکین درد این گونه گزیدگیها دارند، وردی خواندند و گویا موثر هم شد، گرچه برای من اطمینانبخش نبود...!"
به امام گفتم مرا محاکمه و اعدام کنید!
درباره تلاشها در تیرماه ۶۷ برای پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ:
"در جلسه سران قوا با دیگران که مشورت میکردیم، به این نتیجه رسیدیم که باید قطعنامه (۵۹۸) را بپذیریم. برای همین موضوع خدمت امام رسیدیم و بحث کردیم. وضع را گفتیم و نامه آقای (محسن) رضایی (فرمانده سپاه) و نامه دولت و مسائل دیگر مطرح شد. اصل مسئله پذیرفته شد که قطعنامه را بپذیریم. بحث اینگونه ادامه یافت که چگونه اعلام کنیم. امام گفتند: ما بارها گفتیم که اگر جنگ بیست سال طول بکشد، میایستیم و تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون میجنگیم. این حرفهای ما در گوش مردم هست. نمیخواهیم مردم به ما بیاعتماد شوند. وقتی بحث به اینجا رسید، من گفتم: اگر مسئله این است، من الان از طرف شما اختیار دارم و بهجای شما اداره میکنم. اگر اجازه بدهید، من اعلام پذیرش میکنم که طبعاً معتبر است. وقتی کار پیش رفت و عملی شد، شما مرا محاکمه کنید و اعدام کنید، منتها بگذارید اول کار انجام شود تا مسئولیت آن به گردن من بیفتد و کسانی که ناراضی میشوند، مرا مسئول این کار بدانند… واقعا بعد از پذیرش آتش بس احساس آرامش میکردم"
و نقل خاطره سوم از آقای هاشمی که به قول خودشان ، سندش هم خودشان بودند! به رهبری رسیدن آقای خامنه ای ختم شد!
برای من اطمینان بخش نبود!
درباره سابقه آشنایی با آیتالله خامنهای پیش از انقلاب به نقل از کتاب هاشمی رفسنجانی دوران مبارزه:
"سفری هم با اعضای دو خانواده به یکی از ییلاقهای دیگر مشهد کردیم؛ در آنجا زنبوری یکی از اعضای خانواده را گزید و آقای خامنهای، که قبلا اظهار کرده بودند از یکی از اهل دل مشهد دمی و اجازهای برای تسکین درد این گونه گزیدگیها دارند، وردی خواندند و گویا موثر هم شد، گرچه برای من اطمینانبخش نبود...!"
به امام گفتم مرا محاکمه و اعدام کنید!
درباره تلاشها در تیرماه ۶۷ برای پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ:
"در جلسه سران قوا با دیگران که مشورت میکردیم، به این نتیجه رسیدیم که باید قطعنامه (۵۹۸) را بپذیریم. برای همین موضوع خدمت امام رسیدیم و بحث کردیم. وضع را گفتیم و نامه آقای (محسن) رضایی (فرمانده سپاه) و نامه دولت و مسائل دیگر مطرح شد. اصل مسئله پذیرفته شد که قطعنامه را بپذیریم. بحث اینگونه ادامه یافت که چگونه اعلام کنیم. امام گفتند: ما بارها گفتیم که اگر جنگ بیست سال طول بکشد، میایستیم و تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون میجنگیم. این حرفهای ما در گوش مردم هست. نمیخواهیم مردم به ما بیاعتماد شوند. وقتی بحث به اینجا رسید، من گفتم: اگر مسئله این است، من الان از طرف شما اختیار دارم و بهجای شما اداره میکنم. اگر اجازه بدهید، من اعلام پذیرش میکنم که طبعاً معتبر است. وقتی کار پیش رفت و عملی شد، شما مرا محاکمه کنید و اعدام کنید، منتها بگذارید اول کار انجام شود تا مسئولیت آن به گردن من بیفتد و کسانی که ناراضی میشوند، مرا مسئول این کار بدانند… واقعا بعد از پذیرش آتش بس احساس آرامش میکردم"
و نقل خاطره سوم از آقای هاشمی که به قول خودشان ، سندش هم خودشان بودند! به رهبری رسیدن آقای خامنه ای ختم شد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر