طی
چند روز گذشته سروکارم به دکتر و دوا و بیمارستان افتاده است. اگر چه فساد
و تباهی و تنبلی و بی مسئولیتی معضلی است که کل جامعه را درگیر کرده، اما
به هر حال جامعه پزشکی به دلیل حرمتی که داشته و ارتباطی که با جان انسانها
دارد، همیشه در میان ایرانیان جایگاه خاص و ویژه داشته است، اما افسوس...
پزشکانیکه جز پول، هیچ چیز را نمی بینند، بی ادب، گستاخ، بی توجه به وضع بیمار، و البته عموماً دارای دانش محدود و البته کاسب مسلک!
داروسازانی که هر کدام تاجر دارو شده اند، در حال چانه زدن با دلالان ناصر خسرو و البته نمایندگی های مختلف برند های مختلف لوازم بهداشتی و آرایشی!
پرستارانی که چشم به انعام دارند، ناله و فریاد بیمار برایشان ارزشی ندارد و گوششان پر شده از فریاد مریض، فریاد می زنند که "ساکت شو، اینجا بیمارستان است!"
وای بر ما، وای بر این سیستم پزشکی، چه می کشند این مردم وقتی دردی دارند، چه به روزمان آورده اند، چه کنیم از این درد؟ به کجا پناه بریم؟ به که گوییم؟!
پزشکانیکه جز پول، هیچ چیز را نمی بینند، بی ادب، گستاخ، بی توجه به وضع بیمار، و البته عموماً دارای دانش محدود و البته کاسب مسلک!
داروسازانی که هر کدام تاجر دارو شده اند، در حال چانه زدن با دلالان ناصر خسرو و البته نمایندگی های مختلف برند های مختلف لوازم بهداشتی و آرایشی!
پرستارانی که چشم به انعام دارند، ناله و فریاد بیمار برایشان ارزشی ندارد و گوششان پر شده از فریاد مریض، فریاد می زنند که "ساکت شو، اینجا بیمارستان است!"
وای بر ما، وای بر این سیستم پزشکی، چه می کشند این مردم وقتی دردی دارند، چه به روزمان آورده اند، چه کنیم از این درد؟ به کجا پناه بریم؟ به که گوییم؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر